این روزها که پشتسر هم از جلوى چشم هایتان عبور مىکند، در یک نگاه روزهایى است پر از دغدغههاى عجیب و غریب . بعضىها به فکر ازدواج هستند . بعضىها دنبال این هستند که براى خودشان کارى دست و پا کنند و از مرداب بىکارى رهایى پیدا کنند . بعضىها هم خودشان را به بىخیالى زدهاند و دلشان خوش است که روزى چند ساعت پاى اینترنت مىنشینند و با این و آن چت مىکنند . بعضى از این آدمهاى الکىخوش هم دنبال رفیقهاى رنگارنگ خودشان هستند و همهى زندگىشان این شده که داخل یک ماشین آخرین سیستم بنشینند و براى جنس مخالف چراغ بزنند و با موسیقىهاى راک و پاپ خودى نشان بدهند . همة اینها کارهایى است که در شهرهاى مختلف ظهور و بروز دارد و همه انواع و اقسام آنها را مىبینیم . اگر در لایههاى پنهان دیگر جامعه اطرافمان دقت کنیم، مىبینیم بعضى دیگر هم در گیر و دار جنگ نابرابر با فقر، مثل شمع آب مىشوند . به گفتهى خیلى از ما اصلا معلوم نیست کجاى دنیا هستیم . دلم نمىخواهد این حرف را بزنم، اما نداشتن هدف در زندگى معضل اصلى بسیارى از جوانانى است که ما با آنها برخورد مىکنیم . با دقتى منصفانه در بىهویتى موجود در مىیابیم، بیشترین تقصیرها متوجه متولیان فرهنگ جامعه است که این خود حدیث مفصل است . درگیر شدن با پول و مقام و موبایل، خط و ربطهاى سیاسى، نگاه قشرى به جامعه و ... هزاران نکته از آفتهایى است که این روزها مثل خوره به جان متولیان فرهنگ افتاده است . راستش من ناامید نیستم، اما باید خیلى از واقعیتها را درک کرد . نمىخواهم به گوشهى جبروت کسى بربخورد، اما واقعیتش این است که همهى ما مقصریم . از من که اینجا نشستهام و واژهها را به زنجیر مىکشم، تا آن کسى که کار قانونگذارى مملکت را برعهده دارد، تا ...
باز هم مىگویم ناامید نیستم، اما دوستان خوب من باید به فکر خودمان باشیم . اوضاع دهکدة جهانى به جایى کشیده شده که کسى به فکر دیگرى نیست . حتما مناجات امیرالمؤمنین در مسجد کوفه را براى خودمان زمزمه کنیم . نکند امروز قیامت زود هنگام قرن حاضر به پاشده است . مبادا آیه «یوم یفرالمرء من اخیه و امه و ابیه» دارد اتفاق مىافتد . برادر از برادر فرار مىکند و این محصول کم توجهى و غفلت انسانهایى است که هویتخود را گم کردهاند . دیگر کمتر کسى پیدا مىشود، مفهوم ناب «مولاى یا مولاى انت المولى وانا العبد» را دریابد و این همان اتفاقى است که فطرت بشرِ امروزى را خراش مىدهد . اینهمه گرفتارى، اینهمه سیاهى، اینهمه فلاکت، همه محصول فراموشى هویت انسان است .
اما ... با تمام این حرفها گاهى انسانهایى را مىبینى که پنجرة چشمهایشان رو به ملکوت باز مىشود و چقدر حیف که تعداد این پنجرهها اندک است. این انسانهاى دستهى دوم خیلى نوربالا مىزنند، نه این که آدمهاى خارقالعادهاى هستند، نه ! اتفاقا اگر بخواهیم حساب کنیم، همه درگیر تعلقات دنیا هستند، اما سهم ملکوت را در شرکتسهامى دلهایشان کنار گذاشتهاند . اینها مشکل اشتغال و ازدواج و مسکن دارند، اما اینهمه مشکلات، حتى گرد و غبارى اندک را روى پنجرهى عاشقىشان باقى نگذاشته است . این پنجرهى عاشقى چیست؟ باشد طلبتان! باید براى یافتن آن به خودتان مراجعه کنید . فقط یک آدرس کوچک مىدهم، اگر دلتان خواست، تعداد زیادى از این پنجرههاى زیبا را کنار هم ببینید، مىتوانید یک شب چهارشنبه به جمکران سرى بزنید .
باید به فکر خودمان باشیم .
یک جفت چشم زیبا، عصر جمعهها به خاطر کارهاى ما بارانى مىشود ...
اگر توانستیم آفتاب چشمهاى او را دریابیم، باید بدانیم که حالا که نام نسل آفتاب نصیبمان شده است .
یا على – سردبیر